054 دوغ و پاستیل

دیگه حال نداشتم خسته از تاکسی پیاده شدم که برم خونه قدم اول رو که توی کوچه گذاشتم یه پیامک اومد برای ناهار دوغ بخر خسته بودم ولی چاره ای نبود با قدم های سنگین از خیابون رد شدم و اومدم مغازه آقا رضا مرد جوانی داشت نوشابه می نوشید پیرزنی زودتر از من وارد شد و با صدای لرزون گفت پاستیل چنده



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.