037 جوهر کوچکی

روز مادر بود و ما مشغول کار خودمان بودیم. دوستی داشتم به نام علی که معمولا از او خرید می کردم. پدرش از بازاری های سرشناس، ثروتمند و معتبر شهر بود. یکی از مشتری ها سفارشی داد که باید از علی می خریدیم و من هم مثل همیشه زنگ زدم که با پیک برایمان بفرستند. در آن سال ها با همکاری یکی از گل فروشی های معتبر....



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.