چه شد که شیراز شیراز شد

ایران آباد بود. سرزمینِ فرهنگ و ادب و هنر، دیارِ عاشقان و دل‌دادگان، خاکِ گهر‌خیز و دانش‌پرور. شیراز هم نگینی بود بر این انگشتریِ زرینِ بی‌همتا. نابخردیِ حاکمان و سهل‌انگاری مردمان و طمع‌ورزی دشمنان، زمینه‌ساز شد برای کشورگشایی مغولان. مغولانی که نه جنگ‌آوران را توان مقابله و نه سیاست‌مداران را زبان محاوره با ایشان بود. آمدند و خرمنِ نجیبان و پاکانِ ایران‌زمین را به آتش کشیدند. از کُشته‌ها پُشته و از کِشته‌ها خاکستر ساختند. «آمدند و کندند و سوختند و کُشتند و بُردند و رفتند». در این میان اما، بزرگانی از شیراز، زبانِ علم و هنر و ادب و فرهنگ گشودند و به آستین، زر و سیم افشاندند تا دَدانِ خونین‌دندان، دُم بر زمین زدند و از غارت و کُشتار باز ایستادند. شیراز شد جزیره‌ای آرام، در میان دریای طوفان زدۀ ایران‌زمین. هر آن‌کس که در دلش نوری از عشق و ادب بود یا دستی بر هنر و دانش داشت، روی به این دیار گذاشت تا بلکه دمی بیاساید و رؤیای ایران ببیند. شیراز شد میراث‌دار ایران، صندوقچۀ امانت‌داریِ سرزمینِ پارس. امروز که صدها سال از آن روزگاران می‌گذرد، هنوز شیراز است که معرفت و رفاقتِ با اصالتِ ایرانی را نجوا می‌کند که اگر در کوچه و خیابانش قدم بزنی هر آن‌کسی که می‌بینی را دوست می‌بینی و رفیق و خویش. امروز اگر از غریبه‌ای نشان بپرسی تو را تا منزل دوست همراهی خواهد کرد و اگر تو را تشنه بیابد سیراب خواهی شد. اگر سیل بیاید؛ شیراز صندوقچۀ کهنۀ فرهنگش را باز خواهد کرد تا مسافران را لباس عافیت بپوشاند و عطر آرامش به دامانشان بساید که گفتیم «شیراز میراث‌دار ایران است». شیرازیان؛ بندۀ خدایند نه بندۀ پول و نه بندۀ کسان و نه بندۀ غرور. شیرازیان صبح‌ها مزدشان را از پروردگار می‌گیرند آن‌گاه از خانه بیرون می‌زنند به شوق خدمت و عشق و ادب، تا شام‌گاهان دستشان جلوی بندگان خدا دراز نباشد. شیرازیان دیروز را زندگی کرده‌اند و از آن طلبی ندارند که بخواهند از فکرش بی‌خوابی بکشند. شیرازیان به فردا نیز بدهکار نیستند که از آمدنش بترسند. معامله‌شان با یزدانِ پاک، فقط بر سرِ امروز است. نان و نفس می‌گیرند و دعا و سپاس می‌پردازند؛ دعا به جانِ بندگان و سپاس به محضرِ حضرت دوست. شیراز آداب دارد و شیرازی شدن ترتیب. اصالتِ شیراز به نَسل و نَسَب نیست. اصلاً شیراز یک شهر نیست که در پهنۀ جغرافیا یافته شود. شیراز یک فرهنگ است و باید در اعماق جان جستجویش کنی. اگر در دلت هنوز نور عشق سوسو می‌زند تو یک شیرازی هستی حتی اگر شیراز را به چشم ندیده باشی.  

 

مهدی میرعظیمی ۱۵ اُردی‌بهشت ۱۴۰۰ شیراز



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.