پرسۀ هایقر
جمعه 15 مرداد 1400
بازدید: 1217
«پُرسۀ هایقر»
بولبول شوقی گول باغوندان تکنمه ز
عئشقین شوره دماغندان تکنمه ز
ماذون سوزه دئمه گینان تکنمه ز
گورگ یازام داستانا دردیمه
و من هنوز در عجبم از نامی که با سیه آغاز میشود و خود آغازگر سپیدی است. من مبهوت آن بنایی هستم که رنگ خشت را به خود ندیده و خود خشت خشتِ فرهنگ و دانش این دیار را بنا نهاده است. من دلدادۀ توام ای سیه چادر.
سیهچادر؛ سخنم با توست. با هایقر حرفی ندارم که او هنوز گرفتار عشق است و گرفتار عشق یعنی مجنون و بر دیوانه هیچ حَرَجی نیست.
آن شب را یادت هست که سروش برای نجات آن جوانان در سیل گرفتار به سراغش آمد؟ یادت هست که این تَنگ چطور سروشمان را تِنگ در آغوش فشرد و فردا فقط پیکر بیجانش را به ما پس داد؟
هایقر عاشق است و عاشق معشوق را رها نمیکند. اینبار قرعه به نام بچههای ایل افتاد که بروند و بشوند آب روی آتش.
یادم هست که میگفتی: «مردان و زنان عشایر میوزند. از ییلاق به قشلاق، از قیر به سمیرم، از فیروزآباد به آباده» میگفتی: «فرزندان ایل هرجا بوزند آنجا بهار است. زمین نمیشناسند، آنها آسمانند و هرجا باشند برکت میآفرینند و عزت و عشق».
حالا هم همین شد. آتش که به جان هایقر افتاد بچههای ایل بودند که وزیدند و آمدند. مگر آسان است جنگ با آتش؟
اما بچههای قشقایی خاطرات هزاران ساله دارند. یادت هست در آن سالهای قَچیقَچ میگفتی:
«نترس!
جنگ است، باشد!
ایل تختهقاپو شده، بشود!
اوضاع نا بهسامان است، باشد!
اگر فرزند ایل باشی میدانی که هرچه راه سختتر، همت بیشتر.
کوچ سخت است، طاقت فرساست. اصلاً کوچ ممکن نیست مگر به عشق شقایق!».
حالا هم انگار سرخی آتش، فرزندانت را بهیاد عشق شقایق انداخت که اینگونه دل به آتش زدند و پروانهوار سوختند و رفتند.
با هایقر سخنی ندارم که دلم سخت در سوگش گرفته است. دلم در فراق فرزندانش گرفته است!
سخنم با توست که مادر ایلی. جان به فدایت که انگار چیزی میدانستی که عمری است سیاه بر تن داری؟ نکند بیقراریت از داغ بود که هیچگاه جایی را برای آرمیدن نگُزیدی؟ تو را چه میشود ای سیهچادر، از داغ فرزندان در آتش تفتیدهات؟
هنوز آن سخنت در گوشم زنگ میزند؛ آنهنگام که خسته از روزها راهپیمایی سخت گفتم: «بیا تا در گوشهای از طبیعت اُتراق کنیم!»
و تو با همۀ خستگی فرمودی: «طبیعت گوشه ندارد! هر جا که سیاهچادری هست، آنجا میانۀ میدان طبیعت است!»
مهدی میرعظیمی
اقتباسی از متن مستند آموزگار قشقایی استاد منوچهر کیانی
#هایقر
#تنگه_هایقر
#قشقایی
سوگنامه ای بر جان باختن فرزندان عشایر که برای خاموشی آتش در تنگ هایقر جانفشانی کردند.
ناصر، حامد و رضا بهزادی که هرسه از دلیرمردان عشایر و بومیان محلی منطقه هایقر روستای چهار قاش از توابع مرکزی شهرستان فیروزآباد بودند که سه روز پیش حین انجام عملیات اطفای حریق در محاصره آتش قرار گرفته و شهادتگونه جان خود را از دست دادند.
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.