زندگی سلیاکی قسمت نخست
پنج شنبه 16 شهریور 1402
بازدید: 403
داستان دنبالهدار:
زندگی سلیاکی (قسمت نخست)
بهمناسبت روز جهانی آگاهی از بیماری سلیاک
قرار شد داستانی دربارۀ بیماران سلیاک بنویسم. بیماری که برای اولین بار بود که نامش را میشنیدم و تا حالا اصلاً فکر نمیکردم که چنین بیماری ناشناخته و مرموزی وجود داشته باشد.
راستش را بخواهید حتی نام این بیماری هم در ذهنم حس بدی ایجاد نکرد و گویی که نام یک برند شیک و با کلاس را شنیده بودم.
برای اینکه بتوانم با کسی که تجربهای از این بیماری داشته باشد مشورت کنم درخواستم را در صفحۀ اینستاگرامم به اشتراک گذاشتم اما بیفایده بود.
الآن کمی از نیمه شب گذشته و توی اتاق کارم نشستهام. همه خوابند و موسیقی آرامی در حال پخش است: « عاشق شو؛ شده برای یک شب! عاشق شو؛ شده به حد یک تب! دیوانه پر از تو شد پیمانه لب تا لب...»
خستهام و چشمانم بیاختیار نیمه باز و نیمه بستهاند.
انگشتانم هماهنگ با زخمههای گیتار و نوای عاشق شو، روی صفحه کلید میخورند و حروف واژهها کنار هم چیده میشوند.
میان دنیای خواب و بیداری هدیه را دیدم. بانویی 45 ساله که با من هم فاصلۀ مکانی دارد و هم جدایی زمانی.
حتی نمیدانم که حالا که در خیالم نشسته، در این دنیا حضور دارد یا نه!
از او خواستم که خودش را معرفی کند و برایم از بیماری سلیاک بگوید. فنجان خالی را که روی میز است برداشت و یک جرعه نوشید. لبخندی زد و سخنش را آغاز کرد:
«بگذار از هشت سال پیش آغاز کنم. آنزمان هنوز دارویی مصرف نمیکردم و برای خودم از واژۀ بیمار استفاده نمیکردم. رژیم خوراکی دقیق و حساسی داشتم. آن زمان 38 ساله بودم و از یکسال قبل پزشک گوارش به من گفته بود که عاملی که در سالهای عمرم مرا میرنجاند سلیاک است.
بارها پزشکان به سندروم تحریک پذیر روده مشکوک شده بودند و بارها در انتظار نوبت توی مطلب روماتولوژیستها عمر گذرانده بودم و روز و شب از درد مفاصل به خود پیچیده بودم.
تعدادی از پزشکان به دلیل آفتهای مکرر دهانم به سندروم بهجت مشکوک بودند و دهها بار بهخاطر نرمی مفاصلم به جراح ستون فقرات معرفی شدم و بارها و بارها نزد بهترین فیزیوتراپها و اُرتوپدها رفتم.
زندگی من شده بود همدمی همیشگی با درد، کهیر و خارش پوستی. این سه اگر با هم همنشین من نبودند اما هیچگاه هم نگذاشتند که بدون آنها سر روی بالش بگذارم....
ادامه داستان فردا شب ساعت ۲۳
نویسنده: مهدی میرعظیمی
بر اساس روایتهایی از زندگی واقعی هدیه
هدیه نام بانویی است که تجربۀ سالها زندگی با سلیاک را با سخاوت در اختیار ما گذاشته است و من هنوز نتوانستهام او را بیابم. خواهشمندم پیش از مطالعه این داستان؛ دعایتان را به هدیه پیشکش کنید.
#سلیاک
#روز_سلیاک
#روز_جهانی_آگاهی_از_بیماری_سلیاک
#celiac
#celiaclife
#celiacdiseaseawareness
#celiacdiseaseawarenessday
#کتاب_یک_صفحه_ای_سلیاک
#سلیاکی
#کتاب_یک_صفحه_ای
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.