اشک بیبی
شنبه 13 مرداد 1403
بازدید: 1
نمیدانم کی خوابم برده بود. تا جایی که یادم هست پای دیگ هلیم ایستاده بودم و با آنکه دود کُندۀ بزرگ زیر دیگ چشمم را میسوزاند دلم نمیآمد چشم از آتش بردارم. هر سال همین گوشۀ حیاط خانۀ پدربزرگ آجرها را روی هم میچیدند و اجاق درست میکردند برای پختن هلیمی که نامش آش امام حسین بود. اجاق را کمی آنطرفتر میساختند تا گرما درختچۀ گل محمدی خوشبو و پُرگل گوشۀ باغچه را نیازارد.
حالا بیدار شده بودم. از مورمور کردن صورتم فهمیدم روی همین قالی خوابم برده بوده. توان نداشتم صورتم را از روی قالی بردارم. صدای شعرخوانی صبح عاشورا از حیاط میآمد. یکی از چشمانم را به زور باز کردم. مورچهای با یک بلور شکر در دهان از فاصله سه چهار انگشتی چشمانم رد شد. آب دهانم آمده بود روی قالی و سنگینی سر طوری دماغم را چسبانده بود روی فرش که فقط میتوانستم از یکی از راههای بینی نفس بکشم آنهم با خِس خِس و خُر خُر.
از همهمۀ اطرافم متوجه شدم که دور و برم چند پیرزن نشستهاند. کمی هول شدم اما صدای سلام دادن نماز بیبی را که شنیدم دلم قرص شد. یکی از زنها برای بیبی چای ریخت. بیبی همراه با نوشیدن چای تسبیحاتش را خواند و مهر را بوسید و دستش را گذاشت روی شانهام. سرش را نزدیک گوشم آورد و گفت: تصدقت بشم؛ سرت را بذار روی زانوی من!
توی خواب و بیداری سرم را بلند کرد و روی پایش گذاشت. اولین و آخرین بار بود که بیبی را از این زاویه دیدم. نوک مثلثی چارقد سفیدش مقابل چشمم بود. نگاهم را روی همین سپیدی امتداد دادم تا آن بالا که سوزن قفلی دو طرف چارقد را زیر گلویش به هم دوخته بود. از اینجا دیگر قرص صورت بیبی خودنمایی میکرد. البته من فقط غبغب و چانه و گوشهای از صورتش را دیدم و نتوانستم به چشمانش نگاه کنم.
هنوز آفتاب نزده بود. نگاهم را دوختم به سقف ساده و بلند اتاق که فقط یک لامپ به سیم وسط آن آویزان بود. مگسها هنوز روی سیم خواب بودند.
صدایی از دالان توی حیاط پیچید. همۀ زنها جز بیبی از جا برخاستند. صدای همخوانی جوانانی بود که خبر از صبح عاشورا میدادند؛
ای شهریارم عباس، ای تاجدارم عباس / بنگر سوی سکینه، عَم کِبارم عباس ، عَم کِبارم عباس
خواب امانم نمیداد که برخیزم. قطرهای گرم روی پیشانیام نشست. نگاهم را از سقف چرخاندم به پهنای سپید چارقد بیبی و کمی بالاتر روی گونۀ کمی چروکیدهاش. چشمش را از این زاویه نمیدیدم اما قطرۀ اشکش را چرا. قطرهای که روی گونه غلتید و روی چارقد و بیبی و پیشانی من بارید.
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.