وَوورِی
سه شنبه 7 اسفند 1403
بازدید: 0
لبهای به بزرگی کوهش را غنچه کرده تا سوت زدن را تمرین کند.
حالا بهجای سوت صدایی از دهانش خارج شد مثل وووو یا فووووو.
صدای دو تا گربه که انگار با هم دعوایشان شده یا شاید دارند بر سر یک موضوع به تفاهم میرسند، میآید.
صدای یکی از گربهها مثل نالهی کودکانهی پسر بچهای لوس است که توی بازار لج رفته و با تمام وزنش، خودش را پرچ کرده کف زمین و مادر خسته با تمام توان نمیتواند از زمین بکندش!
صورت پسرک نُنُر پر از اشک است، اشک الکی که او بدون شرکت در کلاس بازیگری یاد گرفته چطور بریزد و دل آدمهای کمتجربه را کباب کند.
صدای پُکّی تکانم داد. پُکّ روشن شدن آبگرمکن دیواری که حالا با صدای گربهی دومی در هم آمیخته است.
صدای گربهی دوم مثل گریهی منطقی زنی است که دارد دروغ میبافد.
دروغ میبافد تا شاید این شب عیدی بتواند پولی از کارفرمایش تلکه شود.
لبها بهجای سوت زدن فوت کردند و اینبار با فوتشان صدای افتادن و شکستن چند گلدان بلند شد.
صد بار گفته بودم که این گلدانهای بیصاحاب را نگذارید لب پنجره!
صدای نالهی از سر درد و جیغ مادری که انگار گلدان خورده باشد توی سر بچهاش نیامد و انگار صاحب گلدان شانس آورد. وگرنه این آخر سالی را باید توی دادگاه اتراق میکرد.
یکی نیست بگوید تو که بلد نیستی سوت بزنی، ول کن و بگذار ما هم کَپِهی لالایمان را بگذاریم.
ساعت شش و نیم صبح است و هوا هنوز تاریک و آفتاب هنوز در نیامده.
باد میوزد و من نشستهام و بدون عینک چشم دوختهام به صفحهی گوشی و مینویسم.
شطح مینویسم.
این باد احتمالا دارد بهار را کشان کشان میآورد.
بهار پارسال که رفت با قهر رفت. نمیدانم از چه ناراحت شد اما یکهو رفت بدون خداحافظی!
آخر خرداد بود که بدون خبر تیر شد و دیگر بهار نبود.
پارسال بهار دسته جمعی رفته بودیم زیارت...
هنوز خواب از سرم نپریده و هر کلمه خودش را به کلمهی بعدی وثل میکند.
آری ث کنار ص است و به اشتباه وصل را وثل نوشتم.
امروز هم تعطیل است، مثل دیروز.
تعطیلی عذاب است، عزاست. مخصوصا برای آن بدبختی که باید سفارشات مشتریهایش را آماده کند و بدهد تحویل تا شاید مطالباتش را بگیرد و حقوق و عیدی کارگرانش را بدهد تا آن کارگر برود بازار و برای زن و بچهاش لباس نو و کفش عید و شیرینی و میوه و برنج و مرغ که هیچ، حداقل کمی سویا و ماکارونی بخرد.
حالا سودای سویا را هم این باد شست و برد.
امروز روز نوشتن نیست. ولش کنم بروم بهتر است.
ووورهی باد وَوورِی کرده مرا.
وَوورِه را از دوستان شیرازی بپرسی برایت معنا میکنند.
ثبح بهخیر!
مهدی میرعظیمی
۷ اسفند ۱۴۰۳
شیراز
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.