واگوله
سه شنبه 6 آذر 1403
بازدید: 2
توی مترو پسر ده سالهای با لب خندان و سری پر از شور و صورتی مملو از شوق در حالیکه از ذوق نوک پنجهها ایستاده بود تا صدایش را به گوش مادر برساند گفت: «مامان؛ امروز یاد گرفتم که نباید گولِ ظاهر کسی رو بخورم».
مادر که حواسش به گوشی بود، بدون اینکه رویش را برگرداند گفت: «آفرین پسرم!» و پسرک در حالیکه با بیان قشنگش توجه همه را جلب کرده بود و بیآنکه بیتوجهی مادر از شوق و ذوقش کم کند ادامه داد: «آخه امروز یکی از بچهها گولِ ظاهر نیما رو خورد و نیما دیگه گولِ ظاهر نداره!»
بهجز مادر، همه با صدای بلند خندیدند و صدای خندۀ مسافران آنچنان پسر را شاد کرد که یادش رفت که مادرش دارد گیج به اطراف نگاه میکند و اصلاً نفهمیده که چه پسر با نمکی دارد.
رفتم توی فکر گول. با خودم فکر کردم که واقعا گول بد کوفتی است اما نمیتوان انتظار داشت که کسی در مسیر زندگی از این کوفت نصیبش نشود و لبی به این گندآب تر نکند و کام را بدین شرنگ تلخ نسازد.
انگار گول خوردن، بخشی از زندگی انسان و روش طبیعت است. در بهترین حالت، گول تجربهای است که ما را به درک بهتر از محیط، رفتار دیگران و حتی خودمان میرساند. اما آنچه این لَژَنِ مانده ته جوی را ناخوشتر میکند «گولِ تکراری» است که من نامش را «واگوله» میگذارم.
گول که به واگوله تبدیل شود، آسیبهای روانی، اجتماعی و خانوادگی آن ژرفتر و زیانبارتر خواهد بود.
واگوله در داستان زندگی نوعی شکست مداوم در یادگیری از اشتباهات گذشته است. واگوله زمانی رخ میدهد که کسی بارها و بارها در برابر یک بامبول، ترفند، حقه، خدعه، فریب، فند، کلک و نیرنگ یا رفتار یا موقعیت مشابه به دام میافتد و گویی توانایی یا ارادۀ دگرگونی رویکرد پیشین یا یادگیری روشی نو را ندارد. اینجاست که انسان نه تنها خود را آسیبپذیرتر میکند، بلکه فرصت یادگیری و رشد را نیز از دست میدهد و فرصتی ناب را برای بدخواهان خود که همان گولوران هستند ایجاد میکند.
تلختر آنکه وقتی کسی به واگولزدگی گرفتار میآید، میافتد به دام واگولۀ گولورانی که خیلی هم باهوش نیستند و نیاز نیست برای گول مالیدن به سر او نوآوری و خلاقیت کنند، چرا که واگولزدگان خودشان با پای خودشان به واگولگاه میآیند و قلاب را میگیرند.
اگر به طبیعت نگاه کنیم ماهیها قربانی همیشگی واگولههای گولوران در مسیر تاریخ بوده و هستند. ماهیها قرنهاست که توسط قلابهای ساده و تورهای ابتدایی شکار میشوند و به دام میافتند و با اینکه فناوری پیشرفت زیادی داشته اما هنوز روشهای شکار آنها تغییر چندانی نکرده است. چون ماهیها رفتار پیشبینیپذیری دارند و توانایی و ارادۀ یادگیری و پندآموزی از خطرات و تجربههای پیشین در آنها وجود ندارد.
گاهی خودمان هم گرفتار واگولهها میشویم و دقیقاً مانند ماهی عمل میکنیم آنهم نه قزل و سالامون و سفید بلکه همان ماهیگُلی که سیزدهبدر هرسال مثل آباء و اجدادش توی تنگ شیشهای میمیرد.
اما برخلاف ماهی، کلاغها موجوداتی بسیار هوشمند و گولستیزند و گویی توانستهاند نوع خود را به پادگول مجهز کنند. کلاغهای پادگولدار از واگولۀ گولوران در امانند اما اگر به هر صورت کلاغی گول بخورد و در دام بیفتد، نه تنها خودش از آن درس میگیرد، بلکه این تجربه را به دیگر کلاغها نیز منتقل میکند و گول خوردن یک کلاغ باعث تجهیز خانواده و خویشاوندان و دوستان آن کلاغ به پادگول خواهد شد.
کلاغها ارادۀ زیادی برای ایجاد تغییر و ارتقاء ذهنی خود دارند و از سویی ذهن پذیرندۀ آنها، حافظه قوی، توانایی یادگیری اجتماعی، هوش بالا و اعتماد به تجربۀ اطرافیان موجب مصون ماندن آنها از بیشتر گولها و واگولهها شده است. به بیانی ساده کلاغها نمیگذراند گول به واگوله تبدیل شود.
کسانی که مانند کلاغها رفتار میکنند، از تجربههای خود و دیگران درس میگیرند و از تکرار اشتباهات پرهیز مینمایند. چنین افرادی در زندگی شخصی، خانوادگی و اجتماعی موفقتر هستند و دست بدخواهان و گولوران از آنها و اطرافیانشان کوتاه است.
واگولزدگان در اثر تکرار اشتباهات مشابه احساس بیارزشی میکنند و احتمالاً اعتماد به نفسشان کاهش خواهد یافت. این افراد ممکن است بهدلیل ناتوانی در اجتناب از گول خوردن، دچار اضطراب یا افسردگی شوند.
واگولهها افراد واگولزده را با این تصور مواجه میکنند که آنها توانایی یادگیری یا تصمیمگیری صحیح ندارد و همین باعث میشود که بدخواهان و افراد فرصتطلب که من آنها را گولوران مینامم بتوانند بارها از نقاط ضعف یک فرد سوء استفاده کنند و به او ضربه بزنند.
از آنجا که واگولهها موجب شکست پیدرپی واگولزده از یک ترفند و به بیانی باعث گَزیده شدن تکراری او از یک سوراخ میشوند، واگولزده را در ذهن خود و در جامعه به عنوان شخصی سادهلوح، سفیه یا غیرقابلاعتماد معرفی میکنند.
واگوله در خانواده میتواند باعث ایجاد تنش بین اعضا شود. بهعنوان مثال، اگر یکی از اعضای خانواده بارها در مسائل مالی فریب بخورد، اعتماد دیگر اعضا کاهش مییابد وگاهی این پیام را به نسل بعد منتقل میکند که یادگیری از اشتباهات ضرورت ندارد یا امکانپذیر نیست.
کلاغها، با استفاده از ترکیبی از هوش، حافظه، و استراتژیهای اجتماعی توانستهاند در طول تاریخ از واگولهها دور بمانند و خود را از دام گولوران حفظ کنند. در مقایسه ماهیها اغلب نماد بیتوجهی به محیط و بیدقتی هستند. آنها در دنیای آب و زیرآب خود غرق شدهاند و به ندرت توجهی به تغییرات اطرافشان دارند. آنها بدون برنامهریزی برای آینده و یا تحلیلی عمیق از موقعیتهای خود، به زندگی ادامه میدهند. ماهیها بهطور معمول در دایرهای محدود از رفتارها و واکنشهای خود گرفتار میشوند، بدون آنکه عمق آنچه در حال وقوع است را درک کنند.
این نوع رفتار، اغلب منجر به نادیده گرفتن فرصتها و تهدیدات موجود در محیط میشود و آنها را به طعمهای آسان برای گولوران تبدیل میکند.
ماهیها هیچگاه به طور واقعی نمیخواهند از تجربیات و اشتباهات گذشته درس بگیرند. درواقع، آنها زندگی خود را بدون آنکه به واقعیتهای پیچیده گذشته و چالشهای آینده توجه کنند، میگذرانند. این نوع دیدگاه به زندگی، در مواردی میتواند فرد را در وضعیتهایی بیپایان و تکراری قرار دهد، جایی که فرد هیچگاه به بهبود خود یا رشد در موقعیتهای سخت نمیرسد.
کسی که از گول پند میآموزد هیچگاه به واگولگاهِ گولوران گام نمیگذارد تا در چرخۀ واگوله گرفتار شود. پند و تجربه به همراه ذهن پذیرنده ما را به پادگول مجهز میسازد تا از واگوله دور بمانیم و از واگولزدگی و گولوری مصون باشیم.
پایان
پی نوشت:
برای نوشتن مقاله بالا ناگزیر به نخستسازی پنج واژه شدم که به ترتیب هر یک از این واژهها را معرفی میکنم و سپس سراغ مقاله خواهیم رفت.
واژه نخست: واگوله
واگوله از ساختاری مشابه «واگویه» گرفته شده و به معنای گول تکراری است. این واژه به وضعیتی اشاره دارد که فرد یا گروه بارها در دام یک اشتباه یا فریب مشابه گرفتار میشود.
ـ تکرار الگو: اشتباه یا فریب مشابه بارها رخ میدهد.
ـ یادگیری محدود: فرد یا گروه از تجربیات گذشته درس نمیگیرد.
ـ اثرات طولانیمدت: موجب کاهش اعتمادبهنفس و از دست دادن فرصتهای رشد میشود.
ـ روانشناسی: تحلیل رفتارهای تکراری که فرد را در چرخهای از شکستها گرفتار میکند.
ـ اجتماعی: مثال، جوامعی که بارها تحت تأثیر وعدههای سیاسی غیرواقعی قرار میگیرند.
ـ کسبوکار: سازمانهایی که بدون بازنگری، پروژههای شکستخورده را تکرار میکنند.
ـ بررسی و تحلیل تجربیات قبلی.
ـ پذیرش بازخورد و تلاش برای اصلاح رویهها.
ـ بهبود مهارتهای تفکر انتقادی.
فردی که بارها در سرمایهگذاریهای مشکوک ضرر کرده اما همچنان همان مسیر را ادامه میدهد.
واژه دوم: گولور
گولور، مانند "پیشهور" یا "دانشور"، به معنای کسی است که دیگران را گول میزند. این واژه به رفتار افراد فرصتطلب اشاره دارد که با فریب، از دیگران سوءاستفاده میکنند.
ـ هدفمند بودن: اغلب با برنامهریزی و آگاهی از نقاط ضعف قربانی عمل میکند.
ـ استفاده از ابزار متنوع: بسته به شرایط، از روشهای جدید برای فریب استفاده میکند.
ـ رفتار تکرارشونده: گولوران معمولاً به طور مداوم قربانیان جدید پیدا میکنند.
ـ روانشناسی: تحلیل شخصیتهای فرصتطلب یا ضد اجتماعی.
ـ اجتماعی: مثال، کلاهبرداران یا کسانی که در فضای مجازی فریب میدهند.
ـ ادبیات: خلق شخصیتهای منفی در داستانها.
ـ افزایش آگاهی و آموزش.
ـ تقویت مهارتهای اعتمادسنجی.
ـ بررسی دقیق موقعیتها و پیشنهادات.
یک کلاهبردار اینترنتی که با وعدههای دروغین مردم را فریب میدهد.
واژه سوم: واگولزده
واگولزده، مشابه "فلکزده" یا "جنگزده"، به کسی گفته میشود که قربانی واگولهها شده و بارها در دام فریب یا اشتباهات تکراری افتاده است.
ـ احساس درماندگی: نمیتواند خود را از چرخه اشتباهات نجات دهد.
ـ آسیبپذیری: اعتمادبهنفس پایینی دارد و بهراحتی گول میخورد.
ـ محدودیت یادگیری: نمیتواند علت اشتباهات خود را تحلیل کند.
ـ روانشناسی: تحلیل افرادی که در چرخه رفتارهای ناسالم گرفتار شدهاند.
ـ خانوادگی: مثال، والدینی که بارها در تربیت اشتباه میکنند.
ـ اجتماعی: افراد یا گروههایی که بارها فریب وعدههای بیپایه را میخورند.
ـ مشورت با افراد باتجربه.
ـ تغییر محیط یا شرایط برای شکستن چرخه اشتباه.
ـ تمرین خودآگاهی و تقویت عزتنفس.
کسی که بارها توسط یک فرد خاص فریب میخورد اما همچنان به او اعتماد میکند.
واژه چهارم: واگولزدگی
واگولزدگی، مانند "آزردگی" یا "درماندگی"، به وضعیت یا چرخهای پایدار اشاره دارد که فرد، خانواده یا جامعه بهطور گستردهای درگیر واگولهها میشود.
ـ سیستماتیک بودن: به یک مشکل ساختاری و ریشهدار تبدیل میشود.
ـ پیامدهای گسترده: تأثیرات منفی روانی، اجتماعی و اقتصادی دارد.
ـ گسترشپذیری: میتواند به نسلهای بعد نیز منتقل شود.
ـ جامعهشناسی: تحلیل چرخههای ناکارآمد در جوامع.
ـ آموزش: اصلاح سیستمهای آموزشی که موجب تکرار اشتباهات میشوند.
ـ اجتماعی: بررسی تکرار وعدههای غیرعملی توسط افراد.
ـ ایجاد سیستم بازخورد مؤثر.
ـ آموزش مداوم و تغییر الگوهای تصمیمگیری.
ـ استفاده از تجربیات موفق دیگران.
جامعهای که بارها در برابر تبلیغات گمراهکننده آسیب میبیند.
واژه پنجم: پادگول
پادگول، مانند "پادزهر" یا "پادسم"، به معنای ضدِ گول یا ابزاری برای جلوگیری از گول خوردن است. این واژه به اقدامات و روشهایی اشاره دارد که فرد یا جامعه را در برابر فریب محافظت میکند.
ـ پیشگیرانه بودن: هدف آن جلوگیری از فریب پیش از وقوع است.
ـ آگاهکننده: افراد را نسبت به نقاط ضعف خود هوشیار میکند.
ـ تطبیقپذیر: با تغییر شرایط و تهدیدها بهروز میشود.
ـ روانشناسی: تقویت هوش هیجانی و تفکر انتقادی.
ـ آموزش: آموزش سواد رسانهای برای مقابله با اخبار جعلی.
ـ مدیریت: ایجاد رویههای شفاف برای جلوگیری از اشتباهات استراتژیک.
ـ شناسایی الگوهای خطرناک.
ـ بهرهگیری از تجارب دیگران.
ـ بهروز نگهداشتن اطلاعات.
استفاده از چکلیستهای دقیق در معاملات تجاری برای جلوگیری از فریب.
مهدی میرعظیمی
شیراز
6 آذرماه 1403
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.