روز معلم

خورشید، آن‌هنگام که به‌گاهِ پگاهان تابیدن آغاز می‌کند، به روشنایی می‌اندیشد و گرمابخشی.

آفتاب، به شوقِ نور می‌آید که دنیای تو را روشن کند، نه به طمع شمعی کوچک که سوسویی ببخشد یا نبخشد!

درختان، میوه‌ها را بر باغ می‌بارند و سایه را بر سر تو می‌گسترانند، به عشقِ جان‌بخشی به تو؛ نه به ذوق آن‌که سیبی برایش پوست بکنی یا نکنی، یا پیاله‌ای آب بر پایش بریزی یا نریزی!

خورشید بخشنده است، درخت بخشنده است، آسمان بخشنده است.

آسمان بر تو می‌بارد که دلت تازه شود، رویت گشاده، چشمت روشن!

آسمان، آن‌هنگام که بر تو و فرزند تو می‌بارد، دلش لبریز از دوست داشتن است.

آسمان از تو چیزی نمی‌خواهد، مگر لب‌های دعاگو، زبانِ سپاس‌گو و چشمانِ راست‌گو...

معلم، آن‌هنگام که راه معلمی را برگزید، خواب را، خوراک را، سفر را، لقمه‌ی چرب را، لباس گشاد را بر خود حرام کرد تا آینده‌ی فرزند تو را روشنایی بخشد.

معلم، به عشق لبخند فرزند تو آمد که از سر آگاهی زندگانی را پی بگیرد؛ نه برای لقمه‌ای نانِ سپید یا مُشتی پولِ سیاه!

معلم، عاشقانه فرزند تو را دوست دارد؛ دوست‌تر از جانش، دوست‌تر از تمام آرزوهایش، دوست‌تر از فرزندانش!

معلم، خورشید است. معلم، درخت است. معلم، آسمان است.

معلم می‌تابد، معلم می‌تراود، معلم می‌بارد.

معلم، تابلوی راهنماست که توی جاده، مقصد را به تو نشان می‌دهد، اما رسیدن به مقصد را برای خویش برنگزیده است.

معلم، زیر باران، زیر برف، زیر آفتاب، کنار جاده می‌ایستد تا تو و فرزند تو راه را گم نکنید.

معلم هیچ نمی‌خواهد، جز آن‌که زبان‌تان سپاس‌گو باشد، نگاه‌تان ستایش‌گر و زندگانی‌تان پیروز.

هیچ‌کس در دنیا توانِ تقدیر از معلم را ندارد؛ همان‌طور که قدردانی از خورشید و درخت و آسمان، کارِ زمینیان نیست.

تو راهِ راستی را از معلم بیاموز و قدردانی از او را به خدا بسپار!

 

مهدی میرعظیمی

تهران



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.