هنرمند رطب است

هنرمند رطب است، رطب؛ هنرمند!

رطب را اگر در نخلستان پای درختان نخل بخوری رطب است اگر هزاران فرسنگ دور از نخلستان هم به‌دستت برسد باز هم رطب است با همان طراوت و قوت و شیرینی.

ممکن است اهالی غربت که تا به‌حال نخلستان را ندیده‌اند و گرمای خرماپزان را نچشیده‌اند از رطب فقط شیرینی و طعم را دریافت کنند اما برای سینه سوختگان نخلستان، برای آفتاب خوردگان جنوب؛ رطب در غربت بوی وطن دارد، عطر مادر و پدر و در و همسایه.

رطب در غربت برای اهالی نخلستان طعم دقیق توتِ تر دارد.

رطب توی کاسه سفالی رطب است، توی ظرف پلاستیکی رطب است، روی خاک بیفتد اگر برداری و فوتش کنی باز رطب است، با نان رطب است با آب رطب است، با گردو رطب است با پسته هم رطب است.

برخی مردم جنوب به رطب می‌گویند قانع، می‌گویند بعد از خوراک اگر رطب نباشد آدم قانع نمی‌شود و نمی‌تواند از سر سفره برخیزد، می‌گویند رطب بعد از هر سردی می‌چسبد چرا که رطب طبیعتش گرم است.

 تجربه کرده‌ام رطب بعد از کتک هم می‌چسبد، سردیِ بی‌مهری و قدرنشناسی را می‌گیرد.

رطب آدم را کم توقع بار می‌آورد، دریادل، بخشنده، پر مهر، عاشق، شیرین، پر توان.

جنوبی‌ها را دیده‌ای؟ دیده‌ای که از تو هیچ توقعی ندارند؟ دیدی که اصلا به دنیا محل نمی‌گذارند؟ این‌ها همه از هم‌نشینی با نخل است.

به نخل می‌گویند مُغ و مُغ واژه‌ای مقدس است.

نخل را به نفر می‌شمارند، نخل را از خویشان خود می‌دانند، نخل را مثل خاله و عمه و مادر دوست دارند.

می‌دانید؛ نخل مثل آدم است، اگر سرش قطع شود جان می‌دهد، آب هم از سرش بگذرد جان می‌دهد، نخل را اگر ببُرند برایش سوگوار می‌شوند و می‌گویند شهید شد.

قلب نخل را که در می‌آورند باز هم پرخاصیت است و مرغوب.

رطب حتی دور از نخلستان هم مرگ ندارد. رطب هنرمند است که حتی یادش هم کام را شیرین می‌کند و دل را شاد.

یاد رطب تو را به هم‌خوانی وا می‌دارد، به هم‌نوایی با آوای شیرین نخل، هر چند ممکن است یاد نخلستان قطرات اشک را از چشمانت بچکاند و گونه‌هایت را خیس کند.

 

نویسنده: مهدی میرعظیمی



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.