اسب و سیرک

یه روز یه اسب زنگ می‌زنه به سیرک و می‌گه: «من یه اسبم، کار یا شغلی برای من ندارید؟»

مسئول سیرک می‌پرسه: «می‌تونی روی بند راه بری؟» اسب می‌گه: «نه!»

می‌پرسه: «می‌تونی بری توی آتیش؟ می‌تونی روی دست راه بری؟ می‌تونی از توی حلقه بپری؟» اسب می‌گه: «نه!»

رئیس سیرک می‌گه: «آخه اسب نادون! تو هنری هم نداری که بیارمت توی سیرک!»

اسب بیچاره می‌گه: «قربان؛ مثل این‌که توجه نمی‌کنید، من یه اسبم و دارم حرف می‌زنم. شما می‌دونید چقدر شماره‌گیری با سُم سخت بود؟!»

این حکایت خیلی از ماهاست. خیلی وقت‌ها جای اون اسبیم و داریم هنر و استعدادمون رو ارائه می‌دیم، اما دیگران از ما یه توقع دیگه دارند؛ یعنی اندازه ذهن خودشون ما رو قضاوت می‌کنند و گاهی هم جای اون صاحب سیرک هستیم که استعداد و هنر و توان‌مندی اطرافیانمون رو نمی‌بینیم، حتی فرزندمون رو.

این مهمه که برای همه هنرها و استعدادها ارزش قائل بشیم و سعی کنیم درکمون از اطراف رو بالا ببریم. آدم‌ها خیلی متفاوتند و هنر بسیار گسترده و استعداد و خلاقیت بی‌پایان.

کسی که عاشق فوتبال است به دنبال توپ بازی نیست و عضو گروه کُر فقط هوهو نمی‌کند. ورزش‌های رزمی، لِنگ و لگد پرتاب کردن نیست و کسی که عاشق درس است هم خرخوان نیست! نقاش فقط خط‌خطی نمی‌کند و تیستر خوراک هم پرخور نیست!

علاقه به هر یک از این‌ها، هرکدام می‌تواند نشانه‌ای از یک استعداد و هنر منحصربه‌فرد باشد که شاید در فرزند من و شما و فلان کودک هم هست، پسر بچه‌ای که عاشق بالا رفتن از دیوار است وحشی نیست و دخترکی که نشستن در سکوت و فیلم دیدن را دوست دارد افسرده نیست.

داستان اسب را فراموش نکنید!

 

نویسنده: مهدی میرعظیمی



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.