059 حاج آقای خوب

عصر یکی از روز های  اخر سال بود که برای خرید اومدم سر کوچه مردی با پسر هفت هشت ساله اش از ماشین پیاده شد پیکان سفیدی داشت رد میشد پسر آستین پدرش رو کشید و گفت بابا نگاه کن حاج آقاست و برای راننده پیکان دست تکون داد کمی جلوتر راهنمای پیکان روشن شد وپارک کرد روحانی جوانی پیاده شد و عمامه سیاهش رو روی سر گذاشت و به طرف اون ها اومد



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.