055 مصونیت زشتی

ساعت از یک نیمه شب گذشته بود که کارم تموم شد از شهرک صنعتی تا شهر حدود بیست کیلومتر فاصله بود جلوی خروجی شهرک زن جوانی ایستاده بود یکی از نگهبان ها که من رو می شناخت اشاره ای کرده و گفت این خانم آشناست اگه میتونی او رو تا شهر برسون مردد بودم داشتم با خودم فکر میکردم که این زن جوان توی این نیمه شب سرد چه جسارت و شجاعتی داره



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.