026 حسین کشی

پانزده، شانزده ساله بودم که همراه پدرم به اداره ای مراجعه کردیم و کارمان افتاد به کارمندی که به هیچ صراطی مستقیم نبود. در کار مراجعان سنگ می انداخت و به ماده و تبصره ی قانونی استناد می کرد پدر از در نصیحت وارد شد و به او گفت: البته که باید به قانون پای بند باشیم و حتما ان را رعایت کنیم؛ اما به یاد داشته باش که ((قانون کور است))  و ((چشم بینای آن تویی))، پس سعی کن وقتی قرار است...



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.