010 خوشمزه تر از بستنی

حدود چهار سال سن داشتم که با پدر و مادرم رفته بودیم شاهچراغ. صدای دست‌فروش‌ها و بوی نسیم بهاری و آفتاب دل‌چسب شیراز، همه چیز رنگارنگ و قشنگ، لباس‌های مردم، اجناس مغازه‌ها، کلام مردم و از همه مهم‌تر گرمای دست مادر و پدر که هرچند قدم یکی را می‌گرفتم. گاهی دست پدرم را می‌گرفتم و گاهی چادر مادرم را. این‌جا بوی جذاب چغور پغور می‌آمد با پیاز داغ و آنجا بوی لذت‌بخش بامیه‌ی سرخ‌شده! یک لحظه صدای چرخش موتور آب‌هویج‌گیری را می‌شنیدم و لحظه‌ای دیگر صدای ترکیدن بادکنک! کودکی ماشین پلاستیکی‌اش را با بند بسته بود و پشت سرش می‌کشید و آن یکی با تفنگ ترقه‌ای‌اش سر و صدا می‌کرد. بوی کلوچه از دکان قنادی به مشام می‌رسید و پدری نان پنجره‌ای را توی پاکت کاغذی می‌گذاشت که به خانه ببرد. چشمم همه چیز را می‌دید و می‌کاوید. رنگ‌ها و شکل‌ها از مقابلم رد می‌شدند که نگاهم روی یک قیف نان کنجدی که رویش بستنی دورنگ نشسته بود قفل شد. بستنی با دو رنگ کرم و کاکائو! نتوانستم نگاهم را از آن جدا کنم، ایستادم. قیف در دست خانمی بود که با دخترش آنجا ایستاده بودند، وقتی مرا دید با سرعت یک بستنی دیگر خرید و به من داد. عجب طعمی داشت! بستنی را با تمام وجود حس می‌کردم. دور دهنم همه به بستنی آغشته شد و چه لذتی داشت. همه‌ی فکرم به بستنی بود و واکاوی طعم خوشش، با یک دست قیف را گرفته بودم و با دست دیگر به دنبال دست مادرم می‌گشتم. چادرش را پیدا کردم و گرفتم. وقتی چادر را کشیدم رویش را برگرداند، مادرم نبود. زنی بود غریبه، لبخند به لب داشت. مادر بود؛ اما نه مادر من! ترسیدم و بستنی را روی زمین انداختم. بغض کردم. گلویم فشرده شد. زبانم بند آمد!

خانمی که برایم بستنی خریده بود دستم را گرفت. با لبخند چیزهایی می‌گفت و دخترش با دست اشک‌هایم را پاک می‌کرد. اما من هیچ نمی‌شنیدم. پشت پرده‌ی اشک رنگ‌ها را قاطی می‌دیدم. کم‌کم چیزی هم نمی‌دیدم. چهره‌ها همه مبهم شده بودند و توی سرم فقط صدای وینگ می‌آمد. وسط ازدحام جمعیت و چهره‌های مبهم، ناگهان نوری دیدم؛ قرص ماهی را، خورشید را، چهره‌ای که می‌درخشید. مادرم بود از دور شناختمش. وقتی رسید مرا در آغوش گرفت. تمام رنگ‌های زیبا را در صورتش دیدم و تمام نورها از چشمش می‌تابید، دل‌چسب‌ترین نسیم از سویش می‌وزید و بهترین عطرها از او می‌پراکند! دیگر دلم بستنی نمی‌خواست؛ چون خوشمزه‌تر از بستنی را یافته بودم.

 

نویسنده: مهدی میرعظیمی



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.