درخت شصت متری

استاد بنّا و وردست‌هاش مشغول تعمیر قسمتی از خونۀ ما بودند و از هر دری حرف می‌زدند. صحبت رسید به کاشت درخت و باغ‌داری. یکی از وردست‌ها گفت: «یه درخت توی حیاط همسایمون هست که شصت متر ارتفاع داره». پدر که روی پله نشسته بود، روزنامه رو بست و از بالای عینک نگاهی بهش کرد و با تعجب گفت: «شصت متر؟» وردست گفت: «حاجی؛ شاید شصت متر نباشه ولی سی‌چهل متر هست». پدر روزنامه رو روی زمین گذاشت و گفت: «سی متر؟» وردست که نمی‌خواست کم بیاره توی ذهنش محاسبه‌ای کرد و زیر لب گفت: «هرطبقه خونه سه متره. خونۀ همسایۀ ما هم دو طبقه است». بعد با صدای بلندتر گفت: «‌این‌جور که حساب می‌کنم نخلشون حدود ده متر ارتفاع داره». پدر بلند شد و با لبخند و کنایه گفت: «‌ده متر؟». استاد و وردست‌های دیگه خندیدند. وردست که به لکنت افتاده بود با خنده گفت: «‌حاجی حاضرم همۀ این بارِ آجر رو ببرم پشتِ بوم ولی دیگه از ده متر پایین‌تر نمیام». صدای خندۀ همه بلند شد و پدر دستی به شونۀ وردست زد و گفت: «خسته نباشی مَرد. امروز خیلی زحمت کشیدی». چند دقیقه بعد صدای اذون ظهر از رادیو بلند شد. پدر نگاهی به استاد بنا کرد و گفت: «‌استاد موقع نمازه. می‌دونی که من راضی نیستم کسی توی خونه‌ام نماز بخونه. اگه می‌خواهید نماز بخونید از خونۀ من برید بیرون و نمازتون رو بخونید و عصر برای ادامه کار برگردید». من که تا حالا این‌جور صحبت‌ها رو از پدرم نشنیده بودم تعجب کردم. استاد بنا به وردست‌هاش گفت که وسایلشون رو جمع کنند. چند دقیقه بعد همگی سوار ماشین استاد شدند و رفتند. از پدرم پرسیدم که: «چرا این حرف رو زدید؟ این بیچاره‌ها توی این ماه رمضونی کجا باید نماز بخونند؟» پدر لبخندی زد و گفت: «‌ استاد بنا زبون من رو می فهمه. بعضی از این کارگرها معذورند و روزه نیستند. اما جلوی من هم خجالت می‌کشند که ناهار بخورند. خونۀ استاد نزدیکه. اون‌جا بهشون ناهار می‌ده و برمی‌گردند». به قیافه‌ی متعجب من نگاهی کرد و ادامه داد: « نباید بگذاریم که پردۀ حیا پاره بشه. این بندۀ‌ خدا عذر شرعی داره و نمی‌تونه روزه بگیره. ازطرفی تظاهر به روزه‌خواری هم کار ناپسندیه. این‌جا وظیفه به ما حکم می‌کنه که شرایطی را فراهم کنیم که او توی فشار قرار نگیره». بلند شد و آستین‌هاش رو بالا زد برای وضو گرفتن. گفت: «بابا جان؛ گرچه نخوردن آب و خوراک از واجبات روزه‌داریه ولی باید بدونی که روزه‌داری خیلی آداب داره که شاید آسون‌ترینش نخوردن و نیاشامیدن باشه»

مهدی میرعظیمی
شیراز



   نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید مدیر سایت در وب سایت منتشر خواهد شد.
پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نخواهد شد.